Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - کار کتاب «راز گمشده مجنون» را به سختي شروع کردم چون دوستانش پاي کار نمي آمدند اما عنايات شهيد کار را جلو برد. خانواده اش هم مي گفتند کسي تاکنون نتوانسته کار کتاب شهيد را جلو ببرد اما...
گروه جهاد و مقاومت مشرق - اگر چه پيکر شهيد سردار علي هاشمي در هورالهويزه به جا ماند اما سال ها بعد، خدا خواست که او را براي عبرت به شهر بياورد و شور دوباره اي برپا کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در همان روزهايي که مردم تهران و اهواز براي تشييع پيکر شهيد هاشمي آماده مي شدند، خبر رونمايي از کتابي با محوريت زندگي اين شهيد هم در بين خبرها خودنمايي کرد. اين کتاب را مرضيه نظرلو نوشته بود. او يک عصر تابستاني مهمان ساختمان مشرق شد و درباره کتاب ها و فعاليت هايش به طور کامل صحبت کرد. اگر چه حجم اين گفتگو زياد شد اما حرف هاي خانم نظرلو خواندني است.
چند سال است که در حوزه کتاب هاي دفاع مقدس فعاليت مي کنيد؟
حدود 11 سال است که در حوزه ادبيات دفاع مقدس و تاريخ شفاهي فعاليت مي کنم.
اگر مي شود کمي هم خودتان را معرفي کنيد و اينکه چطور شد به اين مسير آمديد؟
من متولد سال 61 هستم. من بعد از دانشگاه و وقتي سال 85 فارغ التحصيل شدم به اين حوزه آمدم. من در دانشگاه علامه ادبيات فارسي خواندم و چون معدلم الف بود خيلي از اساتيد اصرار داشتند که درسم را ادامه بدهم اما احساس کردم در ادبيات چيز بيشتري دستگيرم نمي شود. به همين خاطر ادامه ندادم. يکي از اساتيد که جانباز بودند، علايق من را پرسيدند و من وقتي از علاقه ام به نوشتن درباره دفاع مقدس گفتم، ايشان هم من را به موسسه روايت فتح معرفي کردند.
قبل از آن هم دستي در نوشتن داشتيد؟
بله. قبل از آن هم مي نوشتم و شعر مي گفتم اما در حوزه دفاع مقدس نبود و گرايشم به ادبيات عرفاني و ديني بود.
در روايت فتح با تحقيق شروع کردم و کارهايي را به صورت پراکنده شروع کردم. در آن دوره روايت فتح در جابجايي هاي مديريتي بود و فعاليت خاصي انجام نمي شد تا اينکه بعد از مدتي سر و سامان گرفت. من علاقمند بودم و در آنجا کارهاي پراکنده اي انجام مي دادم و به فضاي آنجا کاري نداشتم.
در آنجا پروژه اي را براي شهيد علي هاشمي داشتم که در اصل براي بنياد حفظ آثار بود اما من کار تحقيقاتي اش را در روايت فتح انجام داده بودم. اين موضوع براي سال 86 است. من به تازگي از کربلا آمده بودم و کار براي شهيد هاشمي را به فال نيک گرفتم.
تحقيقات اين کتاب را چگونه شروع کرديد؟
براي تحقيق به اهواز رفتم و چند روز آنجا بودم. کار سختي بود چون شهيد علي هاشمي فرمانده يکي از سري ترين قرارگاه هاي جنگ بود و برخي مي گفتند رفته و پناهنده شده و به همين خاطر خيلي از همرزمان و دوستانش با ما براي تحقيقات همکاري نمي کردند!
خيلي از نيروهاي ايشان الان اسم و رسمي دارند و به هر حال ما مي خواستيم روايت آن ها را هم درباره شهيد داشته باشيم.
وقتي که علي هاشمي نبود، هيچ اسمي از آن نمي بردند اما وقتي پيکرش پيدا شد، خيلي نام او را در بوق کردند و اين تضادها خيلي من را آزار مي داد.

اولين و شاخص ترين کتاب شما، همين «راز گمشده مجنون» است؛ برايمان از اين کتاب بيشتر بگوييد...
کار کتاب «راز گمشده مجنون» را به سختي شروع کردم چون دوستانش پاي کار نمي آمدند اما عنايات شهيد کار را جلو برد. خانواده اش هم مي گفتند کسي تاکنون نتوانسته کار کتاب شهيد را جلو ببرد اما مصاحبه ها را آغاز کردم و با مادر شهيد در اهواز و همسر ايشان که در بيمارستان بستري بود هم گفتگو کردم.
از آنجايي که خانواده شهيد اصرار داشتند کار اين کتاب روي زمين نماند آن را قبول کردم و بر اساس دلم پيش رفتم چون کارهاي زيادي بود که زمان تحقيق متوقف شده و نتيجه نداده بود لذا اين کار در حوزه دفاع مقدس نخستين کار من بود.
از طرفي خيلي با شهيد هاشمي ارتباط روحي برقرار کرده بودم براي همين نمي خواستم کار را رها کنم از اين رو شب هاي ماه رمضان تا صبح کار نگارش را ادامه دادم و بعد از چند بار بازنويسي، کتاب تحويل آقاي حميد حسام شد که شهيد را مي شناخت و با ارزيابي مثبتي که نسبت به کار داشت، چاپ آن را در بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس متقبل شد.

نتيجه چاپ نخستين کتاب شما چه شد؟
من هنوز کتاب چاپ شده خودم را نديده بودم و به نمايشگاه کتاب رفتم که قرار بود کتاب را به آنجا بياورند. زماني که دنبال کتابم مي گشتم آقاي حسام تماس گرفت که سردار باقرزاده، فرمانده کميته جستجوي مفقودان ستاد کل نيروهاي مسلح گفته مي خواهيم براي کتاب رونمايي بگيريم. خيلي تعجب کردم چون اولِ کار، کتاب را به سختي براي چاپ پذيرفتند اما بعد از پرس و جو متوجه شدم پيکر شهيد که تا کنون هيچ خبري از آن نبود، پيدا شده است. بالاخره رونمايي کتاب در 23 ارديبهشت ماه 88 انجام شد و من در اين مسير ماندگار شدم.
تفحص شهيد علي هاشمي به چه صورت بود؟
خانواده شهيد گفتند دو سال بود استخوان هايي پيدا شده بود و منتظر دستگاهي براي شناسايي DNA بودند که قرار بود از گمرک ترخيص شود. از اين رو در آن ايام از رهبري سوال کردند که مي توانند استخوان ها را تا تعيين تکليف نهايي نگاه دارند يا خير که ايشان موافقت کردند. دکتر تولايي مسئول مرکز تحقيقات ژنتيکي نور نيز در جريان تفحص شهيد بود. در همان جمعه اي هم که مراسم تشييع در نمازجمعه تهران صورت گرفت، پيکر را به اهواز بردند.
در دوران نگارش کتاب چه کساني به شما کمک کردند؟
خواهر، برادر، داماد، مادر و همسر شهيد که بيمار بود، خيلي کمک کردند. پسر شهيد پسري آرام بود که به تنهايي نمي توانست کارِ کتاب پدر را انجام دهد از اين رو دامادشان کارها را برعهده گرفته بود. دختر شهيد هم در حال حاضر ازدواج کرده و پسر شهيد نيز به تازگي مشغول به کار شده است. دستنوشته هايي نيز گرفته ام که قرار است به صورت مستند در کنگره شهداي اطلاعات کار شود.

در دوران نوشتن اين کتاب، چه حسي داشتيد؟
احساس مي کردم شهيد علي هاشمي لحظه به لحظه نشانه مي فرستد. دو مستندساز را براي انجام کار به من معرفي کردند که من گفتم شهيد شرايط خاصي دارد و هر کسي نمي تواند کار او را انجام دهد گويي خود شهيد انتخاب مي کند چه کساني کارش را انجام دهند که اين شايد براي برخي نامأنوس باشد اما من به اين موضوع اعتقاد دارم.
زماني که تصميم گرفتم کارِ کتاب شهيد هاشمي را انجام دهم از گمنامي شهيد ناراحت بودم غافل از اينکه شهيد خودش کار را انجام مي دهد. عليرغم تصور غلطي که داشتم مبني بر اينکه من باعث مي شوم شهيد از گمنامي درآيد، در واقع شهيد هاشمي من را مطرح کرد و در حقيقت، من کاري براي شهيد نکردم. چنانچه اگر نگارش اين کتاب با زمان تفحص پيکر شهيد همزماني پيدا نمي کرد شايد اين کتاب هم ديده و خوانده نمي شد. اين وامداري به شهيد تا جايي است که حتي در تمام پروژه هاي بعدي هم احساس کردم مديون شهيد علي هاشمي هستم.
اگر مي شود مختصرا سردار شهيد علي هاشمي را براي ما معرفي کنيد...
شهيد هاشمي گمنام ترين فرمانده دوران دفاع مقدس است که خود بر گمنامي اش تأکيد دارد. اين نظر را درباره شهيد همت ندارم؛ اين شهيد دوست دارد جلوه گري کند. البته برخي مي گويند به خاطر لشگر 27 است اما معتقدم خود شهدا تعيين مي کنند به چه شکل مطرح شوند. اين شهيد گمنام است و بسيار شجاع که تا آخرين لحظه عمر خود غيورانه جنگيد.
البته قصه اي هم براي نحوه شهادت شهيد هاشمي درست کردند که او با خودرو به سمت بالگردي رفت که در اثر اين عمليات شهادت طلبانه به شهادت رسيد که چون اعتقادي به اين داستان نداشتم، آن را در کتاب نياوردم.
سررسيد شخصي شهيد را نيز داشتم و متوجه ميزان دقت او در اموراتش شدم. شهيد هاشمي در اين سررسيد، جزئيات جلسات با فرماندهان را نوشته بود و اين دقت براي آن سال ها عجيب مي نمود در حالي که شهيد حتي تحصيلات دانشگاهي آنچناني نداشته است. از طرفي با فرماندهان بايد جلسه مي گذاشت و از سوي ديگر با نيروهاي بومي منطقه بحث هاي بسياري داشت که منظم باشند.

پس به نظر شما نحوه شهادت شهيد هاشمي چگونه بود؟
امام(ره) بر حفظ جزيره مجنون تأکيد ويژه اي داشتند از اين رو جزيره را در سال 61 به علي هاشمي سپردند تا آن را حفظ کند. در روايت من با پاي پياده به سمت نيزار مي رود و ناپديد مي شود. ماجراي حرکت خودرو به سمت بالگرد مربوط به مهدي نريمي از نيروهاي مخابرات بود که قبل از علي هاشمي با ماشين به سمت بالگرد مي رود که اين داستان را از شخص ديگري شنيدم و حتي با دوستان قرارگاه او هم صحبت کردم.
محل زندگي شهيد هاشمي به محل شهادتش نزديک بوده و به نظر مي رسد اين موضوع، داغ او را براي خانواده سخت تر مي کند.
بله. در هور يادماني براي شهيد ساخته اند که محل تفحص وي بود اما بعد از آن شايد براي کاهش غبار منطقه، محل را به آب بستند که يادمان زير آب رفته و خانواده ناراحت هستند.
چه اسناد و اطلاعاتي از شهيد هاشمي وجود دارد؟
اسناد کاملي از دست نوشته هاي شهيد، فايل صوتي، فيلم و مواردي که خانواده شهيد جمع آوري کرده اند در دست است که تصميم دارم دقيق سند را بياورم. به خصوص طرحي را که براي عمليات خيبر نوشته بسيار جالب است.
انتشار اين اسناد چه کمکي به شناسايي توانمندي هاي شهيد مي کند؟
واقعا توانمندي شهيد را نشان مي دهد و اينکه صرفا نامگذاري يک خيابان به نام وي چيزي در حق او ادا نمي کند. مقام معظم رهبري پيش از تشييع جنازه ايشان، حکمي خطاب به سردار فيروزآبادي صادر کرده و وي را به جايگاه سرلشگري ارتقا دادند. لذا مادامي که نتوانيم نمونه ها و الگوها را در بطن جامعه ببينيم در حوزه شهدا موفق نشده ايم.
درباره کتاب ديگر خود «بهشت در انتظار» هم توضيح مي دهيد؟
«بهشت در انتظار» درباره شهيد مصطفي سقط‌فروش از نيروهاي اطلاعات عمليات است. اين شهيد از اهالي تهران است که بخش اعظم فعاليت هاي وي در مسجد المتقين (خيابان شريعتي – حوالي پل شهيد صدر) صورت گرفت. قصد داشتم با اين کتاب فضاي جبهه را به خواننده منتقل کنم البته سبک کار هم با سبک نگارش کتاب شهيد هاشمي که به صورت اول شخص بود متفاوت است. سبک نگارش در اين کتاب به صورت سوم شخص بوده و داناي کل است که راحت تر هم خوانده مي شود.
چگونه با شهيد آشنا شديد؟
بعد از کار علي هاشمي بود که همکاري با پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس را در زمان مسئوليت مرحوم سردار احمد سوداگر آغاز کردم. ايشان به تربيت نيرو بسيار اهميت مي داد و در سازماندهي نيرو هم توانمند بود. سردار سوداگر شهيد سقط فروش را پيشنهاد داد که من کار کتابش را قبول کردم.
براي تبليغ اين کتاب، کاري هم کرديد؟
قرار بود چاپ ششم «بهشت در انتظار» به نمايشگاه کتاب امسال بيايد که برايش خيلي تبليغ کردم اما به نمايشگاه نيامد و گفتند جا نداشتيم و فقط کتاب هاي شهرستان ها را آورديم.
ويژگي هاي شهيد سقط فروش چه بود؟
اين شهيد شيطنت زيادي داشت و در عمليات مرصاد هم شهيد شد. پيش از شهادت به رفقايش گفت بياييد برويم؛ درِ بهشت را دارند مي بندند. آنقدر شيطنت داشت که کسي تصور نمي کرد شهيد بشود. من در کنار شهيد سقط فروش قصد معرفي افراد ديگري را نيز داشتم که يکي از آنها «محمد مهين خاکي» بود که جانباز قطع نخاع است. در قسمتي از کتاب هم حاج بخشي که اهل کرج است معرفي شد همچنين نامي از پسر و داماد حاج بخشي نيز در کتاب آمده است.

درباره کتاب بعدي تان يعني «مي رويم تا خط امام بماند» هم کمي صحبت مي کنيد؟
اين کتاب براي سازمان بسيج جامعه پزشکي و مربوط به شهيد مهدي رجب بيگي بود. آن ها قصد داشتند دست نوشته هاي شهيد را چاپ کنند که من طرحي دادم که همه آن ها چاپ نشود و چون براي دانشجويان بود متناسب با اتفاقات روز و به صورت گزينشي منتشر شود.
در اين کتاب، زندگينامه شهيد نيز روايت شده است. شهيد رجب بيگي کارشناسي دانشگاه تهران را داشت و بعدها از طريق جهاد سازندگي به هندوستان رفت و بازگشت و حدود سال 60 در نزديکي دانشگاه تهران ترور شد.
در ادامه اين قضيه داستان اميرحسام ذوالعلي شهيد فتنه 88 را آوردم که از عوامل سپاه فرودگاه مهرآباد و در مسير فرودگاه بود که در دي ماه سال 88 ترور شد؛ به نحوي که خودرويي او را در بزرگراه شيخ فضل الله زير مي گيرد و مجدد روي پيکر شهيد دنده عقب مي رود و فرار مي کند که بعدها راننده نيز پيدا نشد.
کار بعدي شما مربوط به کدام شهيد بود؟
دو کار بعدي ام در زمينه تاريخ شفاهي دفاع مقدس بود. يکي به نام «بيمارستان جنگي» درباره بيمارستاني در پادگان ابوذر و ديگري «ايستگاه دهلران». اين کتاب ها به صورت سوال و جواب است و روايتگري ندارد. قسمت سخت کار نگارش پاورقي هاي آن بود. در اين کتاب، داستان خانمي به نام «فاطمه تارينگو» که مامايي خوانده بود و به جنگ مي رود، روايت شد. او حتي زماني در سپاه دانش هم بود. اين بيمارستان کم کم تجهيز شده و به يک بيمارستان مطرح تبديل مي شود.
در اين کتاب که حدود 100 صفحه است اسم چند شهيد را هم آورده ام که وقتي کتاب به دست خانواده يکي از آن شهدا رسيد خيلي خوشحال شدند چون جايي نامي از شهيد آنها آورده نشده بود.
کتاب «ايستگاه دهلران» درباره اولين ايستگاه صلواتي بود که در دهلران توسط آقاي رنجبر زده شد. ايشان کسي بود که قبل از انقلاب در کار صادرات و واردات بود و به خيلي کشورهاي خارجي سفر کرده بود. او ثروتش را آورد و از بازاريان تهران هم کمک گرفت تا آن ايستگاه صلواتي را تاسيس کند.
کتاب ديگرتان «دوره درهاي بسته» بود. درست است؟
بله. اين کتاب در وصف خلبان عبيري از اهالي گلپايگان است که دوره ديده هوانيروز بوده است. ابتدا زمان شاه استخدام شده بود که به آمريکا رفت و در آنجا نيز دوره تکميلي را گذراند. داستان هاي جالبي هم با اساتيد آمريکايي داشت. او با روحيه مذهبي که داشت در زمان جنگ پاي انقلاب ايستاد. خيلي دلش مي خواست کارهاي بزرگ انجام بدهد. به طور کل خلبانان بلندپرواز هستند. آن ها طرح بمباران کاخ صدام را در دست داشتند که اين خلبان يکي از آنها بود. اما در جريان عمليات، هواپيماي آنها را مي زنند که بعد از سقوط، اسير مي شود. دوران اسارت خود را در اردوگاه افسران گذراند که به مراتب بهتر از اردوگاه هاي ساير اسرا بود و خبري از کتک نبود و حتي حقوق هم داشتند اما شرايط به گونه اي بود که منافقين نقشه هاي زيادي براي جذب او و ساير نيروها در اين اردوگاه مي کشيدند.
چرا حجم اين کتاب کم است؟
چون از حافظه هاي رزمندگان نمي توان خيلي انتظار داشت. واقعيت اين است که بايد به کتاب هايي در اين زمينه که خيلي حجيم است شک کرد. ممکن است قسمتي از آنها بر اساس واقعيت نباشد. در حوزه پژوهش 3 مسأله موثر است. نخست توانمندي محقق که حرف از مصاحبه شونده بکشد، دوم ميزان خودسانسوري طرف مقابل و سوم هم ميزان خوش حافظگي مصاحبه شوند که تا چه حد جزئيات يادش بيايد.
شما هيچ تخيلي در کارهاي خودتان وارد نمي کنيد؟
خير؛ کارهاي من همه مستند بوده و هيچ چيزي از خودم اضافه نمي کنم.

درباره «ام کاکا» کتاب ديگرتان هم بگوييد.
«ام کاکا» درباره خاطرات «حميد حکيم الهي» است که جانباز بوده و اهل بهبهان است. او جزء خوش حافظه ترين افراد جنگ است چرا که خاطرات خود را خيلي دقيق و درست مطرح مي کرد. معتقدم غلط گير جنگ است. با سند و مدرک وقايع را تعريف مي کند و درباره صحت يا عدم صحت آنها مطلع است. در زمان جنگ در رده هاي بسياري مثل ضد زره، تسليحات و... بوده و به عنوان نيروي رزمي هم حضور داشته. او فقط در رسته تخريب هيچگاه کار نکرده چون آرامش چنداني براي اين کار نداشته است. ايشان در تيپ امام حسن مجتبي(ع) در خوزستان خدمت مي کرده که بعد از مدتي به کهگيلويه و بويراحمد واگذار شده و نيروهاي آن در بخش هاي ديگر پراکنده مي شوند.
از اين رو «ام کاکا» کتاب قطور و جاافتاده اي است چرا که مصاحبه شونده به شدت جزئيات را دقيق به خاطر داشت.
اين کتاب سفارش نهادي بود؟
خير؛ من «حکيم الهي» را از قبل مي شناختم. يکبار ايشان براي يکي از مطالب کتاب شهيد علي هاشمي درباره شخصي که نوشته بودم فرمانده است تذکري برايم فرستاد و با سند و مدرک گفت آن فرد فرمانده نبوده است. از آنجا با ايشان آشنا شدم و بعد از حدود 4 ماه مصاحبه گرفتن به صورت مستمر کار نگارش آغاز شد.
اين کتاب چه ويژگي هايي دارد؟
تصميم داشتم در اين کتاب، فضاي اجتماعي و فرهنگي بهبهان را نشان بدهم؛ لذا از بازي هاي سنتي و غذاهاي محلي هم نوشتم و تصاويري را هم به کتاب اضافه کردم. «حکيم الهي» با شهيد مجيد بقايي و حسن باقري دوست بود و با شهيد بقايي صميميت خاصي داشت. «حکيم الهي» مي گويد زماني که بقايي شهيد مي شود من با او قهر بودم و هنوز براي اين موضوع ناراحتم. وقتي از تهران برگشت عطري گرفته بود که به ديدار امام(ره) برود. من آن عطر را مي خواستم که به من نداد و با او قهر کردم و بعد او شهيد شد.
اين کتاب را کدام ناشر چاپ کرد؟
باغ موزه دفاع مقدس کتاب را با سختي چاپ کرد. وقتي کتاب سفارشي نباشد کار چاپ آن سخت مي شود. اين کتاب هم با سفارش يکي از دوستان به مسئولان باغ موزه به چاپ رسيد.
البته قضيه چاپ اين کتاب داستان دارد. يک سال قبل از چاپ توسط باغ موزه دفاع مقدس، متن را به انتشارات ديگري داده بودم تا چاپ شود. آنها کتاب را به ويراستار دادند. ويراستار هم کاري که 3 سال روي آن زحمت کشيده بودم را نابود کرد. ويراستار ادبي صرفا مي تواند به صورت نگارشي متن را چک کند اما ويراستار آن انتشارات، کتاب را با حذفيات زياد از بين برده بود.
از آنجايي که براي جمله جمله متنم فکر کرده بودم به ناشر اعتراض کردم که گفتند ما ويراستار خودمان را قبول داريم. حتي جلسه داوري گذاشتند که آنجا بحث کرديم و گفتم ويراستار شما کتاب فرهنگستان را جلوي خود گذاشته و کتاب من را بر اساس آن اصلاح کرده است.

ويراستار چه تغييراتي در کتاب شما داده بود؟
در جايي از کتاب نوشته بودم «کنار جاده منتظر ماشين بودم» ويراستار تغيير داده بود که «کنار جاده منتظر وسيله نقليه بودم» در صورتي که ادبيات دفاع مقدس اينگونه نيست. من حتي از لهجه بهبهاني استفاده کرده بودم که ويراستار همه را حذف کرده بود. در نهايت قبول نکردم کتابم در آن انتشارات به چاپ برسد و حاضر شدم کتاب زمين بماند اما به اين شکل تغيير نکند.
کتاب بعدي تان «ققنوس سوخته» بود؟
بله، «ققنوس سوخته» را روايت فتح چاپ کرد که مربوط به شهيد بهروز (مهدي) فلاحت پور فيلمبردار کارهاي شهيد آويني بود. شهيد آويني زماني که فلاحت پور در لبنان شهيد شد، مستندي براي وي ساخت و متن هايي برايش قرائت کرد. شهيد آويني سه متن نوشت که من دو متن را در اين کار آوردم که خود شهيد آويني آن را خوانده بود و جز يک بار که در سال 72 پخش شده ديگر کسي آن را نشنيد. اين متون را از آرشيو روايت فتح گرفتم.
سبک نگارش اين کتاب به صورت ساير کتاب هاي مجموعه «از چشم ها» بود؛ به اين گونه که قسمتي از چشم مادر، قسمتي از چشم پدر و قسمتي از چشم دوست دبيرستاني و دوست لبناني اش و سايرين روايت شد. من تحقيق ها که از سال 80 شروع شده اما زمين مانده بودرا تحويل گرفتم. شهيد دستنوشته هاي خوبي داشت؛ حتي سفرنامه اي درباره سفر به شهر سراب نوشته که در کتاب آمده و يا درباره فيلمبرداري ها در ترکيه نوشته بود که براي اجبار در زدن ريش ها و پوشيدن شلوار جين، فشار رواني به آنها وارد شده بود. در جريان آن سفر، سفارت ايران در ترکيه هم با آنها همکاري نمي کرد و حتي از سوي نيروهاي امنيتي ترکيه دستگير هم شده بودند.
بعد از اين سفر ازدواج مي کند، به لبنان مي رود و شهيد مي شود. مصاحبه ها ناقص بود که ورود پيدا کردم تا با خانواده رايزني کنم اما مشکلاتي وجود داشت که نشد مصاحبه هاي جديدي بگيريم.
کتاب بعدي تان درباره کدام شهيد بود؟
کتاب «بگو ببارد باران» درباره زندگي شهيد احمدرضا احدي، دانشجوي رشته پزشکي رتبه يک پزشکي سال 64 بود. شهيد احدي سال 63 در رشته علوم آزمايشگاهي قبول شده بود که به علت مخالفت پدر، درس خواند و در سال 64 در رشته پزشکي قبول شد.
کتاب «حرمان هور» کتاب ديگري درباره دست نوشته هاي همين شهيد بود که آقاي عليرضا کمري آن ها را تدين کرد و چاپ شد اما من اين کتاب را به صورت روايتي از زندگي شهيد نوشتم. من کتاب «حرمان هور» را در دوره دبيرستان خواندم که اولين چاپ آن براي سال 68 بود. در همان دوره دبيرستان بيش از 20 بار اين کتاب را خواندم چون به سبک ادبي آن علاقه داشتم. اين کتاب، جبهه را به زيبايي توصيف کرده بود.

پيشنهاد اين کتاب را بنياد نخبگان وابسته به معاونت علمي و فناوري نهاد رياست جمهوري ارائه داد که به علت ارتباطي که با شهيد از سال ها قبل داشتم آن را پذيرفتم. دکتر شاه رضايي به من گفت مي خواهيم کتابي بنويسيم که نخبه ايراني با خواندن اين کتاب حتي اگر به خارج از کشور رفت، باز هم يادش باشد که زماني نخبه اي در ايران بوده که در راه کشورش به شهادت رسيده است. از اين رو در نگارش، بُعد علمي آن را پررنگ کردم.
روند چاپ کتاب به چه شکل پيش رفت؟
براي نخبگان هر ساله جشني برپا مي کنند. از کتاب «بگو ببارد باران» حدود هزار جلد صرفا براي نخبگان خودشان چاپ کردند که حتي قيمت هم روي کتاب ثبت نشد و عليرغم اينکه فيپا و شابک داشت در بازار هم عرضه نشد.
تفاوت اين کتاب با دست نوشته هاي «حرمان هور» چه بود؟
کتاب من داستان زندگي و مصاحبه با خانواده شهيد بود. سختي کار در بعد زاويه ديدي است که براي کتاب انتخاب کردم که به صورت دوم شخص مخاطب است و هر کسي اين سبک را نمي پسندد و نمي پذيرد.
البته روي انتخاب زاويه ديد مردد بودم اما چون با «حرمان هور» ارتباط برقرار کرده بوده و لطافت روحيه شهيد احدي را مي دانستم، زاويه ديد همان کتاب را برگزيدم که حتي وقتي استاد کمري کتاب مرا ديد گفت آفرين! که البته اين نهايت تشويق ايشان بود. من توانسته بودم نقاط مبهمي که در کتاب ايشان بود را پيدا کرده و آن را در کتاب خودم حل و فصل کنم.
بعد از بنياد ملي کتاب را چند جا بردم اما به دليل ادبي بودن و سخت فهم بودن آن کسي چاپ آن را نمي پذيرفت که در آخر استاد کمري، آقاي بهمن نيا و نشر نارگل را به من معرفي کرد که کتاب بعد از اندکي اصلاحات به چاپ رسيد.
روش کارهايتان چگونه است؟
هرکار به يک شکل است. يکبار شخص ديگري هم از من درباره شيوه کارم پرسيد که گفتم نمي دانم! من بر اساس اطلاعات و اسنادي که به دستم مي رسد تصميم مي گيرم کار کنم. گاهي اطلاعات به گونه اي مي رسد که مي شود به صورت مستند و روايت نوشت و گاهي بايد به شيوه «از چشم ها» نوشت لذا کار هر شهيد يک شکل پيدا مي کند.
آيا کتاب جديدي در دست نگارش داريد؟
سه کتاب در دست دارم. يکي از اين کارها خيلي مهم است که دو سال درگير چاپ آن هستم. اين کار درباره «شهيد احمد آتش دست» عضو بسيج جامعه پزشکي و دانشجوي پزشکي اصفهان است که از منطقه اي به شدت محروم در دانشگاه قبول شد و در نهايت در فکه به شهادت رسيد.
اين شهيد با حضرت آيت الله خامنه اي در تبعيد ايرانشهر حضور داشت و از اهالي آنجا بود. وقتي «آتش دست» به شهادت رسيد، آيت الله خامنه اي پيام دادند که او تنها نوجوان ايرانشهري بود که در زمان شاه کار انقلابي مي کرد. حتي سر مزار شهيد هم رفتند. «آتش دست» به خانمي در دانشگاه علاقمند مي شود که با آن خانم نيز مصاحبه گرفتم و متوجه شدم در نهايت مقام معظم رهبري نيز خطبه عقد آنها را مي خواند اما يک ماه بعد شهيد مي شود از اين رو اينگونه دل کندن برايم بسيار جالب بود.
براي نگارش اين کار به 6 استان اصفهان، خراسان رضوي، خراسان جنوبي، سيستان و بلوچستان، کرمان و تهران سفر کردم. اسم کتاب را «پسر تفتان» گذاشته ام، اما ظاهرا بسيج جامعه پزشکي نظر ديگري دارد که هنوز توافق نکرده ايم.
کار ديگري هم در دست دارم درباره شهيد علي هاشمي و شهيد حميد معينيان و کار ديگري نيز براي «شهيدحسن تاجوک»، فرمانده گردان مسلم بن عقيل که از تيپ انصارالحسين بود و بسيار مظلوم واقع شد.
اين کارها به صورت خاطره خانواده آنهاست که خودشان مصاحبه ها را گرفته اند و تنظيم و نگارش را من انجام مي دهم. دو سال پيش اين کار را قبول کردم که به علت درگيري زمين ماند و مجدد قسمت شد کار را تکميل کنيم چون خانواده بسيار پاي کار بوده و منابع خوبي در اختيار ما قرار دادند و حتي الان هم اگر خاطره اي به ذهنشان برسد برايم ارسال مي کنند.
*ميثم رشيدي مهرآبادي

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۳۸۱۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دستمزدم برای «فسیل» به اندازه ارقامِ انجمن فیلمنامه‌نویسان هم نبود!

به گزارش قدس آنلاین، هفته گذشته بیانیه صنفی انجمن فیلمنامه‌نویسان خانه سینما منتشر شد که در آن علیرغم اذعان به کم بودن دستمزدهای پیشنهادی نویسندگان برای سال پیش‌رو، قیمت‌های پایه برای نگارش فیلمنامه سینمایی و تلویزیونی اعلام شد.

در این بیانیه دستمزد نوشتن یک فیلمنامه کامل سینمایی ۵۰۰ میلیون تومان و بالاترین رقم بود. دستمزد نگارش هر قسمت سریال تلویزیونی ۸۰ میلیون تومان و جالب آن‌که این رقم برای هر قسمت سریال نمایش خانگی، ۱۲۰ و ۱۵۰ میلیون تومان اعلام شده بود. به بهانه این بیانیه و ارقام اعلام شده با حمزه صالحی، نویسنده و فیلمنامه‌نویس فسیل و بسیاری از فیلم‌های کمدی چند سال اخیر به گفت‌وگو نشستیم.

صالحی در واکنش به قیمت‌ها و درصد تحقق‌ آن برای نویسندگان گفت: با توجه به اینکه رقم دستمزد برای کارگردان‌ها و بازیگرها افزایش پیدا کرده طبیعتا قیمت نوشتن فیلمنامه هم باید افزایش پیدا کند. اگر دو سال پیش قیمت نوشتن یک فیلمنامه ۷۰ میلیون تومان بود برای شرایط فعلی طبیعتا باید بیشتر باشد اما من فکر نمی‌کنم اعداد اعلامی جدید هم محقق شود. 

صالحی ادامه داد: واضح است که ما سازوکار درستی نداریم. در دنیا مبلغ دستمزد برای فیلمنامه‌نویس، یک درصدی از قیمت پروژه است؛ مثلا در ترکیه بین ۷ تا ۱۱ درصد پروژه را به فیلمنامه اختصاص می‌دهند اما اینجا این‌گونه نیست.

بدون سازوکار درست، ارگان‌ها و دفاتر خصوصی این ارقام را جدی نمی‌گیرند

نویسنده فیلم بخارست با بیان آن‌که با اعلام ارقام از سوی انجمن مخالف نیست، توضیح داد: من مخالف این نیستم که عدد اعلام شود اما مکانیسم اجرایی برای محقق کردن آن نداریم. باید تکلیفی به ارگان‌ها اعلام شود و دفاتر خصوصی سازوکاری داشته باشند تا ملزم شوند این عدد را رعایت کنند. تا وقتی که هیچ تکلیفی به عهده ارگان‌ها یا تهیه‌کننده نباشد با شما چانه می‌زنند و آن عدد را دریافت نمی‌کنید. 

این نویسنده در پاسخ به اینکه چرا این اتفاق بیشتر برای نویسنده‌ها در سینما رخ می‌دهد، افزود: کارگردان باید مجوز بگیرد تا نامش به عنوان کارگردان یک اثر ثبت شود ولی در فیلمنامه‌نویسی مجوزی نداریم و هر کس اراده کند می‌تواند فیلمنامه بنویسد.

او ادامه داد: از این رو در بازار قیمت‌شکنی اتفاق می‌افتد و اگر میزان دریافتی شما عدد بالایی باشد با شما کار نمی‌کنند چراکه قیمت‌های خیلی پایین‌تری وجود دارد. قیمت را نصف می‌کنند و با یک فیلمنامه‌نویس دیگر کار می‌کنند.

نویسنده فیلم انفرادی با اشاره به نقش انجمن فیلمنامه‌نویسان گفت: در کانون فیلمنامه تعامل وجود دارد و مشکل از سوی آنها نیست. کانون باید برای ارشاد مکانیسمی تعریف کند تا این را یک تکلیف برای ارگان‌ها و دفاتر بداند. حتی نه برای سقف قیمت اما حداقل برای کف دستمزد یک عددی تعیین شود.

در این بیانیه حتی قیمت‌ها به تفکیک ژانر نوشته نشده‌اند!

صالحی بیانیه منتشرشده را فاقد دسته‌بندی دانست و ادامه داد: در این بیانیه حتی آثار از نظر ژانری دسته‌بندی نشده‌اند و کسوت و سابقه نویسنده دسته بندی نشده است. مشکل اجرایی همین است که یک عدد برای تمام شرایط اعلام می‌شود؛ در صورتی که شرایط فیلمنامه اجتماعی و کمدی زمین تا آسمان فرق می‌کند.

وی افزود: من هم اگر فیلمنامه اجتماعی بنویسم با قیمت کمتری این کار را می‌کنم چراکه سینمای اجتماعی، سینمای حمایتی است. همه می‌دانیم که بودجه تهیه‌کننده برای چنین آثاری، مانند فیلم کمدی نیست، حتی بازیگری که برای فیلم کمدی ۳ میلیارد پیشنهاد می‌دهد برای فیلم اجتماعی با ۶۰۰ یا ۷۰۰ میلیون تومان هم کار می‌کند.

او با اشاره به وضعیت متفاوت در پلتفرم‌ها، دسته‌بندی دستمزدها را مهم دانست و افزود: در پلفترم، ژانر اجتماعی اقبال بیشتری دارد آنجا می‌توان این نسبت را برعکس کرد یا به هم نزدیک کرد اما عددی که برای دستمزد نوشتن هر اپیزود در پلتفرم‌ها هم اعلام شده احتمال خیلی ضعیفی دارد که محقق شود مگر برای پروژه‌های خاص و تاریخی.

فیلمنامه‌ اجتماعی با ۵۰ تا ۷۰ میلیون خرید و فروش می‌شود

نویسنده تگزاس۲ با بیان اینکه ارقام اعلام شده حتی به فیلم‌های کمدی هم تعلق نمی‌گیرد، گفت: در ژانر کمدی شاید من جزو کسانی باشم که دستمزد مناسب‌تری دریافت می‌کنم اما این قیمتی که اعلام شده حتی به من هم تعلق نمی‌گیرد. دستمزد نوشتن فیلمنامه اجتماعی خیلی از این کمتر است و در جریانم که با ۵۰ یا ۷۰ میلیون فیلمنامه اجتماعی خرید و فروش می‌شود.

صالحی در نهایت با اشاره به پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران پس از انقلاب یعنی فسیل که نوشتن فیلمنامه آن برعهده خودش بوده، گفت: در پروژه فیلم فسیل با فروش میلیاردی که داشت هم قیمت نگارش سال گذشته، به من تعلق نگرفت. من خیلی وقت است با آقای عامریان کار می‌کنم و رویه ایشان به این ترتیب است که وقتی فیلمی می‌فروشد، خودشان یک هدیه در نظر می‌گیرند.

منبع: خبرگزاری ایرنا

دیگر خبرها

  • تشییع و خاکسپاری جانباز سرافراز سردار ایافت در مشهد
  • مراسم تشییع جانباز سرافراز سردار ایافت در مشهد برگزار شد
  • دستمزدم برای فسیل کم بود
  • دستمزدم برای «فسیل» به اندازه ارقامِ انجمن فیلمنامه‌نویسان هم نبود!
  • دو شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران به خاک سپرده شدند
  • تشییع دو شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران
  • دو شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران آرام گرفتند
  • ۲۳ یادمان و حرم شهید گمنام در سطح دانشگاه‌های استان کرمان وجود دارد
  • مردم قم با ۲ شهید گمنام دوران دفاع مقدس وداع کردند
  • مردم قم با پیکر ۲ شهید گمنام دفاع مقدس وداع می‌کنند